۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

کمالگرایی نقض غرض است



بلاگ نوشتن جرات مى‌‌‌خواهد. حداقل برای من اينطور است.
اگر با انسان بودن خودت كنار نيامده باشى، هر اظهارنظرى می‌تواند هولناك باشد. مثلا من تا مدت‌هاى مديدى اشتباهاتم از يادم نمى‌‌‌رفت. بارها آنها را در ذهنم مرور ميكردم و هر بار به اندازه‌ی زمان ارتكاب جنايت! دچار شرمسارى و عذاب روحى می‌شدم.
حالا اين اشتباهات شايد در نظر ديگران بی‌اهميت باشد و خودم هم در جمع به آنها بخندم ولى اين رفتار ظاهرى چيزى را تغيير نمی‌دهد. 
البته آدميزاد رشد ميكند و عادت‌هاى بدش را اصلاح ميكند يا ايكاش اينكار را بكند. در مورد من هرچه سنم بالاتر رفت اين حالات آزاردهنده هم كمرنگتر شد. از كمالگرايى فاصله گرفتم و در پوست انسانى خودم راحت تر شدم و حالا اين‌ها آنقدرها هم مهم نيست.
چيزى كه مهم است ضرر است. ضرر، نه ازكارهايى كه كردم، بلكه بابت همه كارهايى كه نكردم. از اعتراض هايى كه نكردم، از فريادى كه نزدم، از عذرى كه نخواستم، از كتكى كه نزدم و نخوردم، از دوستت دارمى كه نگفتم و از همه‌ى تجربه‌هايى كه مى توانستم داشته باشم و الان ندارم.
البته ماهى را هر وقت از آب بگيرى تازه است و از اين صحبت‌ها اما اگر به اين قائل باشيم كه آدمى با هر تجربه اى رشد مي كند، كمالگرايى توانايى تجربه كردن را در آدم كاهش ميدهد و باعث ميشود كمتر بداند و ببيند و حس كند و اين درست عكس چيزى است كه كمالگرا به دنبالش است. 

هیچ نظری موجود نیست: