سم هریس نویسنده، عصبشناس و فیلسوف آمریکایی و یک چهرهی علمی نسبتاً شناخته
شده است. اگر دربارهی رابطهی عصبشناسی با اخلاقیات و دین کنجکاوی کنید حتماً به
نام او برمیخورید. او در جوانی یک سال پس از ورود به رشتهی زبان انگلیسی دانشگاه
استنفورد، در پی مصرف اکستازی به این فکر افتاد که راهی طبیعی برای تکرار تجربهی فوقالعادهی
مواد پیدا کند. پس درس و دانشگاه را رها کرد و به هند رفت تا نزد راهبان بودایی و هندو
تعلیم ببیند. ۱۱ سال پس از این سفر به دانشگاه استنفورد بازگشت و مدرک کارشناسی
خود را در رشتهی فلسفه در سن ۳۳ سالگی دریافت کرد. او ۹ سال بعد تحصیلات دانشگاهی
خود را با کسب درجهی دکترا در رشتهی عصبشناسیِ شناختی به پایان برد. هریس در کنار
ریچارد داوکینزِ زیستشناس، دنیل دِنِتِ فیلسوف و کریستوفر هیچنزِ نویسنده به
"چهار سوار آتئیست" شناخته میشوند.
هریس در شبکههای اجتماعی فعال است. او همیشه در حال تبلیغ آخرین اثر خود است
چراکه یا به تازگی کتابی نوشته یا در حال نوشتن یک کتاب است. بعضی از این آثار بلند
و مفصل هستند مثل "پایان ایمان"، بعضی هم مثل "دروغ" و
"ارادهی آزاد" بیشتر به یک مقالهی بلند شبیه هستند تا یک کتاب، و گاهی
اوقات تنها طرح مسئله میکنند. هریس همیشه دارد چیزی تولید میکند. وقتی هم که
کتاب نمینویسد کارهای سازندهی دیگری انجام میدهد. مثلاً سخنرانی میکند، یا با
دوستان دانشمند خود گپ میزند و ویدئوی آن را در یوتیوب منتشر میکند، یا با آدمهای
کلهگنده بحث میکند. یک پادکست هم دارد و در آن با چهرههای مختلف دربارهی
موضوعات گوناگون صحبت میکند.
خیلیها به شخصیتهایی از این دست که سعی میکنند علم یا فلسفه را مردمی (popularize)
کنند یا به مخاطبان غیرمتخصص عرضه کنند (مثالهای دیگر آلن دوباتن و ریچارد داوکینز)،
با شک و تردید نگاه میکنند. بعضی میگویند این افراد مسائل را ساده نشان میدهند،
آثارشان از دقت علمی بیبهره است، به پیشرفت بحث در زمینههای علمی کمکی نمیکند و
تنها به دنبال شهرت و فروش کتابهای خود هستند.
برای من اما شیوهی زندگی و کار هریس، بخصوص در مقایسه با استادان دانشگاهی که سر
کلاسشان نشستهام، بسیار جالب است. استادانی که هیچ آشنایی با فنآوریهای جدید
ندارند، به شبکههای اجتماعی با تحقیر نگاه میکنند، بیشترشان هیچ
وبسایت یا حتی وبلاگی برای ارائهی تحقیقات خود ندارند، کتابهایی که تالیف کردهاند
در واقع ترجمههای سفارشی هستند و هیچ فکر جدیدی برای عرضه کردن ندارند. آنها
بیشتر به کارمندان عالیرتبهی آموزشی شبیه هستند تا پرسشگرانی با دغدغهی دانش.
اولین قدم برای حرکت از یک روزمرگی آموزشی به تولید بحث و محتوا چیست؟
مطلب بعدی: "دروغ: شروع یک بحث"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر